وقتی رایان جان غذا می خورد !
عزیز دل بی دندون من ، نمی دونی مامانی چند تاااااااا پیش بند برات خرید ، بیشتر از 10 تا ولی تو کلا از پیشبند خوشت نمی یاد می گی چرا ؟؟؟و ما تصمیم گرفتیم لباسهایی که مامانت می خواد بشوره قبل از شستن ، اجازه بده شما یک صفای مجدد بهش بدی ...
می گی چرا ؟؟خودت قضاوت کن !
و بعد که حسابی همه لباسات و کثیف کردی و پیشبندت و مچاله فرمودی ، می گی خوب مامانمون هست که لباسامونه بشوره ، بهتره بیکار نباشه ...ههههه
بعد که خوب واسه مامانت کار درست کردی ، راحت بغل باباییت می خوابی
...................
اینجا هم بابا جونت داره با شیشه بهت آب سیب می ده .. نوش جونت عشق من !
تازگیهااااااا هم خودت به تنهایی و بدون هیچ کمک و بالشتی به راحتیییییی می شینی ... فدای تو بشم من !
اینجا هم حاظر شدی تا بریم خونه مامان قدسیت !
نمی دونم تازگیها چرا دوست داری هر چی گیرت می یاد تو دهنت کنی ؟؟؟ هیچی که گیرت نیاد خم می شی و دکمه های بازی روی روروئکت و لیس می زنی ، اینقدر هم از من حساب می بری که تا می گم نهههههههه ، سزیع بهم می خندی و خرم می کنی تا دعوات نکنم !!! فدای تو بشم من ، گاهی دلم برات می سوزه که با 10000 زحمت مثلا یک کارت پیدا می کنی تا بخوری و من سریع ازت می گیرم ، بعد یک نگاه مظلومانه بهم می کنی و باز فکر می کنی که حالا چی پیدا کنیم بخوریم ؟؟؟!!!