اولین مروارید پسر نازنینم
سلام عشق مامان
بلاخره اولین مروارید سفید و قشنگت نیش زد اما چطوری ؟؟؟ برات تعریف می کنم . ...
شما در روز یکشنبه مورخ 15 بهمن ماه (هشت ماه و 20 روزگی) در خونه پدر بودید و پدر داشت با شما بازی می کرد و صدای سرخ پوستی در می اوردی و پدر با دستش روی دهان شما می زد و شما بلند می گفتی آآآآآآ که یهو پدر به من گفت : این دندون دراورده .. من: نه ...پدر: چراااااااا دندونه ...من : نه بابا .... پدر : مثل سوزن یک چیزی رفت تو دستم ... گازم گرفت ... و ما کلی بررسی انجام دادیم و هیچ چیزی ندیدیم اونجا بود که گفتم اتفاقا دو روز پیش جمعه عمه جون مریم هم گفت فنجون صدا داده اما هر چی بررسی کردیم ندیدیم .. تا اینکه مامن شکوه گفت دستت و بشور و با دستت بزن شاید خیلی ریزه و در کمال شگفتی شما دندون در آورده بودییییییییییییی ... هورااااااااااااااااااااااااااااااااابه طاها گفتم بلاخره براش دندون خریدیم ....
و چنین شد که ما در صدد جشن دندونی در اومدیم .. و گفتیم اولین جمعه جشن می گیریم که مصادف با تولد بابا جونت هم شد و همه می گفتند چه خوب .. چه پسر خوبیه ... می دونسته تولد باباشه کادو داده و همزمان شده ....
این بود که جشن برگزار شد ....
اما چگونگی جشن و هنرهای مامانت و در زیر به روایت تصوریر می بینی ...
دست مهمونا هم که تشریف آوردند و زحمت کشیدند درد نکنه