رایانرایان، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

رایان ، شاهزاده کوچک

تجربه اولین راه رفتن با روروک

1391/8/3 22:46
نویسنده : مامان رایان
1,291 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشــــــــــــق مامان ..

مامانی با اجازه دکترت 3 روزه که حریره بادوم و برات شروع کرده .. اولش یک کوچولو نبات توش برات زدم و ریختم تو شیشه که بهت بدم ، الهی فدات شم که بلد نیستی با شیشه بخوری و همش شیشه رو می دی بیرون ، هی تف می کردی و می گفتی بووووووووووو و دوباره شیشه رو بهت می دادم که دیدم باز بازبونت می دی بیرون و هر هر به منم می خندی ...هی می گفتم نخند پسرم بخور فدات شم و باز شما می دادی بیرون .. از آخر من تسلیم شدم و شروع کردم با قاشق بهت حریره بادوم و دادن ..اونوقت تند تند شروع کردی به خوردن ... یه هو دیدم لباسات کثیف شده ..، تازه فهمیدم باید برات پیشبند می بستم ، هههه ، آخه تا حالا از هیچ پیشبندی استفاده نکرده بودی مگر وقتی خیلی نی نی بودی من از ذوقم برات بسته بودم ولی چون فقط جی جی می خوردی تا حالا لازمت نشده بود ...

مامانی به قربونت الهی ...روز دوم علاوه بر حریره بادوم چند پیمانه شیر خشک هم برات آماده کردم که با حریرت قاطی کنم (تا حالا اصلا شیرخشک نخوردی، فقط یک بار هفته پیش بهت دادم که تف کرده بودی) و بعد باز هم با قاشق خوردی تا دیروز که رفتیم خونه مامان شکوه تا بابات بتونه بیاد خونه خودمون درس بخونه ، آخه وقتی شما هستی حواس بابات پرت می شه از بس شما بامزه ای نفســـــــــــــم ...خلاصه مامان شکوه نزاشت شیرت بدم تا گشنه شی و شیشه رو قبول کنی و شما باز هم قبول نکردی ولی یکدفعه شروع کردی به خوردن و اینگونه بود که به کمک مامان شکوه شما شیشه خور شدی ... اون هم با چه سرعتی ... بخور مامان جون نوش جونتniniweblog.comدیشب راحت خوابیدی آخه شکمت سیر شده بود امروز هم بهت حریره بادوم با شیر خشک دادم و باز هم تو شیشه خوردی بابات چشماش گرد شده بود از تعجب ، آخه باورش نمی شد موفق شده باشم شما رو شیشه خور کنم ! باز امروز هم خوردی ولی ماشا.. 1000 ماشا.. به این انرژی که تمومی نداره و مرتب بشین و پاشو می کردی niniweblog.com

اونقدر که من خسته شدم .. و رفتم از اتاق روروک شما رو آوردم و توش گذاشتم ..(دقیقا 5 ماه و 10 روزت هست)و شما توش قرار گرفتی و شروع کردی به درجا پازدن چون هنوز فرق روروک و با دستای من تمیز نمی دادی .. در یک لحظه فهمیدی که چرخ داره و جرکت می کنه اول یک قدم محکم پات و کوبوندی زمین و بعد پای دوم و بعد در عرض چند لحظه حرکت و بعد 2 دقیقه می دویدیییییییniniweblog.com.. من و بابان باورمون نمی شد ... بابایی می گفت رایان با این حریره بادومها دوپین می کرده ، هههه معلوم نیس ه بچم قرص اکس دادی یا حریره بادوم ..

از خوشحالی جیغ می زدی و به هر طرف می رفتی ...اونقدر محکم پا می کوبی که ترسیدم همسایه طبقه پایین بیاد تدکر بده .. الهی مامان قربونت بره خوب پاهای کوچولوت درد می گیره گلم ...کلی ازت فیلم گرفتم که بزرگ شدی ببینی ...

تازگی ها وقتی کار دارم تو رو می زارم تو تابت و شما در حالی که تاب می خوری من و تماشا می کنی ...  ، niniweblog.com

 تو اتاقت که می ری با تعجب به در و دیوار نگاه می کنی ... فکر کنم بخاطر عروسکها و استیکرهای رنگارنگ اتاقته که اینقدر برات جذابه ....

عزیز دل مامان ، تخت شما هنوز تو اتاق خواب ماست ، با اینکه دیگه تو گهواره نمی خوابی ولی من  تخت و پارکت و از تو اتاقت آوردم تو اتاق خواب خودمون که شبا نگرانت نشم ،  چند شبه که بابایی تو خواب خیلی خر و پف می کنه و شما که تو تختت در خواب نازی با گریه و ترس از خواب می پریniniweblog.com

نمی دونم چی کار کنم ؟؟؟نه می تونم شما رو بزارم تو اتاقت نه می تونم بابات و از تو اتاق بیرون کنم ... طفلک بابایی می گفت برم تو هال بخوابم ... ولی کاری کردم که ما عادت کنی .. الان دیگه نمی ترسی و همین الان که من دارم برات می نویسم با وجود خرو پف بلند بابایی شما راحت لالا کردی ...

عزیز دلمممممم امروز با مامان شکوه و پدر رفتیم برات کلیییییییییییی پوشک خریدیم ، آخه چون تحریمیم و پوشک ترک وارد نمی شه ترسیدم پوشک ترک گیرم نیاد و مجبور شم ایرانی استفاده کنم و خدایی نکرده شما حساسیت بدی ...با  بابات نرفتم ، آخه همش به من غر می زنه که لوسش کردی ... الهی من فدات شم آخه اگه شما پات بسوزه من چه کنم ؟؟؟ قربونت برم که اصلا نمی فهمی پوشک یعنی چی !!!عشق مادر

رایان جونممممممم تو این هفته ای که گذشت هر لحظه بزرگ شدنت و می فهمیدم یعنی ثانیه می زنی با سرعت نور داری کارای جدید یاد می گیری .. صبحا که از خواب بیدار می شی یک خنده قشنگی می کنی که آرزو می کنم دنیا متوقف شه و همه چی تو همون لحظه بمونه ... من عاشق خندیدن بی دندونت هستممممممممممم عاشق جیغ کشیدن های از سر ذوقت ... بگذریم که بیشتر برای بابات ذوق می کنی تا من ، شاید چون بابات و بیشتر می بینی ولی من تنها کسی هستم که براش گریه می کنی ، مخصوصا 11 شب به بعد که به قول بابات جز من هیچ کس و نمی شناسی ... من عاشقتممممممممممم با همه وجودم با تک تک سلول هام ، دوست ندارم بزرگ شی .. می ترسم اینقدر راحت بغلم نیای .. از تصور اینکه یک روز بخوام تو رو از شیر بگیرم می تونم ساعتها گریهههههههه کنم ... آخه من عاشق بغل کردنتم ، عاشق مکیدنت و اینکه بدونم دارم از وجودم تو رو سیر می کنم .... هستی من عاشقتمممممممممممم تا ابــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

 

این هم یک عکس که برای لاتاری ازت گرفتیم .. چقدر خوش عکسی نازنینم

 

 

 

این عکس بالا رو برای لاتاری آمریکا ازت گرفتیم ... الهی مامان فدات شههههههههپ

 

 

این هم عکس اولین تجربه راه رفتن با روروک که مجبور شدیم جلوی روروکتو در بیاریم و تشک بندازیم ... از بس که با دستای کوچولوت محکم می کوبیدی روش ... برای جلوگیری از صدمه زدن به خودت تشک انداختیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان پوريا
3 آبان 91 12:48
خدا تو ني ني ناز رو حفظ كنه اي جان





ممنونم خاله مهربون
مامان نادیا
3 آبان 91 12:58
سلام پسر ناز و خوشگلی داری خدا براتون حفظ کنه
ریحان
3 آبان 91 12:59
سلام.....الهی چه پسره نازی داری
خدابرات ببخشه دوست گلم



ممنون دوست عزیز
عمه الی
11 آبان 91 19:46
سلام رایانی الهی من قربونت برم که اینقدر ناز و عسل و شیرینی وهرروز شیرینتر میشی جیگررررررررررررررررررررررررررررررررررری عمه. مامان شیلایی یه اسپند دود کنی بلا جیگر رایانی ممنون


حتما عمه جون
عمه الی
11 آبان 91 19:54
الهی من قربونت برم که اینقدر کوپولی جیگری بااون زبون نازت خوشگلم :